بعضی رشته ها فرسودگی شغلی شان بالاست یعنی خیلی آدم درگیر می شود تمام ذهن و روحش با مراجعین اش پیوند می خورد در خواب و بیداری بدنبالت می آیند و اگر ادامه دهنده درمان بودند که بهتر اما وقتی نیمه های راه ول می کنند و می روند تمام ذهنت را با خود می برند بدنبالشان، که چه انجامی می یابند .این مواجهه همه روزه با مراجعین گاهی شیرین می شود چه اینکه با تشکر یک انسان که زندگیش با گفته ها و راهکارهایت متحول شده انگار تمام خستگی از تنت رخت بر می بندد اما گاهی چنان خسته جان می شوی که می خواهی قید هر چه اینچنین شغلی را بزنی بهر تقدیر بی مقدمه امروز شروع به نگارش کردم و این شد نوشته ام :
مغزم پر است از حرفهایی که می خواهم انتقال دهم نمی دانم از درد همیشگی غفلت و نادانی جوانان تحصیل کرده مان بگویم ، که دختر 26 ساله ، با تحصیلات کارشناس ارشد ،رتبه برتر دانشگاههای دولتی ، از ترس بی شوهری ، شغل جدید و آینده دارش را ول می کند و با یک پسر سوسول بیکار ابرو برداشته دیپلمه ، که تنها دارایی اش یک ماشین است و خانه ای که در حیاط خانه پدریش ساخته ، قرار ازدواج گذاشته است ، یا از پدری که با کنترل بسیار شدید پسرش از کودکی تا نوجوانی حالا شاهد طغیان پسر در سن 16 سالگی مقابلش ، و صد البته تباه کردن زندگی اش به جهت لجبازی با پدر و گرفتار رفتارهای پر خطر شدن پسر بگویم ، از دختری 17 ساله بگویم که از سر لجبازی با خانواده اش که ورشکست شده اند و اکنون پولی برای هزینه هایش ندارند دست به خودکشی نا موفق زده و باز هم تهدید به خودکشی می کند و بیچاره نمی داند که اولین و آخرین بازنده باز هم خود اوست !
از عدم آگاهی مادران مان در مهارت های فرزند پروری بگویم که با رفتارهای نادرست استرس زا و توقعات کمال خواهانه شان فرزند 10 ساله اش را دچار اضطراب بیمارگون کرده اند به گونه ای که یک هفته است کودک از حضور در مدرسه امتناع می کند و گوشه ای کز کرده و مدام گریه می کند که صد البته در ایجاد این مشکل جنبه ژنتیکی نیز دخیل است، یا از مادری بگویم که با بهانه های، پارازیت های ارسالی در شهر یا تماشای زیاد تلویزیون توسط فرزندش و هزاران دلیل رنگ و ارنگ دیگر، می خواهد بیماری اتیسم فرزندش را انکار کند انگار نه انگار هیچ اتفاقی افتاده و حالا باید یکی بیاید این مادر و پدر را از خواب خرگوشی و غفلت بیرون بیاورد که بابا بچه شما اختلال دارد به فکر چاره باشید به جای آنکه زمین و زمان را مقصر این رفتارهای کودک قلمداد کنید . ازچه بنویسم …
این چند قلم فقط گوشه ای از مراجعین امروز بودند که در سرم چرخ می خورند و من برای هر کدام باید توصیه هایی و طرح درمان هایی پیاده می کردم چقدر دلم می خواست برای هر کدام صفحه ای جداگانه باز می کردم و مفصل می نوشتم از این سناریوهای زندگی های مردم ولی مجال آن نیست، فقط خواستم در گوشه ای از این دفتر ثبت کنم شاید در فرصتهای آتی به طور مبسوط به انها پرداختیم .
دکتر قلی پور
روز نبشت چهارشنبه ای در پاییز
مطلب خواندنی و عبرت آموزی بود ممنون
به امید آنکه روزی بتوانیم به تک تک این مشکلات بپردازیم در این دفتر .