وقتی همه چیز به آن طور که میخواهیم پیش میرود ما هم با حداکثر توانمان تلاش میکنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا میشود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر میداریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.
– میمونهایی که «ترسیدن» را یاد گرفتند: میمونهایی که از مار نمیترسیدند را در کنار مارها قرار دادند. در همین حین صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگوها پخش کردند. با این کار میمونهایی که از مارها نمیترسیدند «یاد گرفتند» که از مار بترسند. نتیجه عجیب تر این آزمایش این بود که حتی میمونهای دیگری که هم که از مارها نمیترسیدند با دیدن ترس سایر میمونها آنها هم از مارها ترسیدند.
نتیجه: ما از بعضی از چیزها میترسیم، چون آنها را با چیزهای دیگری در ذهنمان به یکدیگر مرتبط میکنیم. مثلآ یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی از تاریکی خواهد ترسید.
– قورباغههایی که زنده زنده آب پز شدند: چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغهها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.
نتیجه: ما میتوانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلا عکسالعمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در درازمدت انجام میشوند وقتی متوجه میشویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادتهای بد یک شبه وجود کسی را فرا میگیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری میشود، همه چیز پله پله انجام میشود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.
– موشهای شناگری که غرق شدند: این بار تعدادی موشهای صحرایی که بعضی آنها میتوانند 80 ساعت مداوم شنا کنند آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند با کلک این باور غلط را در موشها به وجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موشها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن غرق شدند. نه چون نمیتوانستند شنا کنند، بلکه چون فکر میکردند گیر کرده اند ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند.
نتیجه: وقتی همه چیز به آن طور که میخواهیم پیش میرود ما هم با حداکثر توان مان تلاش میکنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا میشود ناامید شده و دست از تلاش کردن بر میداریم، با وجود اینکه توان انجام آن را داریم.
– سگهایی که یاد گرفتند تلاش نکنند: تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن میتوانست شوک الکتریکی خفیفی به سگها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشرده شدن جریان را قطع میکرد. وقتی شوک وارد شد سگها بالا و پایین پریدند تا بالاخره یکی از سگها دکمه را زد و جریان قطع شد. سگها یاد گرفتند با زدن آن دکمه آن شوک ناخوشایند قطع میشود.
روی نصف گروه اول سگها همین آزمایش دوباره تکرار شد اما این بار دراتاق دیگری که دکمه ای الکی داشت و با زدن آن هیچ اتفاقی نمیافتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل سگهایی که در اتاق دوم بودند به اتاق اول (با کلید سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچ کدام شان حتی سعی نکردند که دکمه را فشار دهند.
نتیجه: هیچ کس با نامیدی به دنیا نمیآید، بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست میخوریم «شکست خوردن» را یاد میگیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن نمیدهیم. اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید، باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است کلید سالم باشد، فقط فشارش دهید!
منبع: ناشناس
فکر میکنم این به ناخودآگاه ربط داره..اما باید در خود پرورشش داد
سلام .
بسط آزمایش جونز و نظریه درماندگی آموخته شده مارتین سلیگمن بودند. قشنگه. ممنون از ترویج ادبیات روانشناختی.
علیک سلام
خواهش می کنم، از اینکه وقت گذاشتید و مطالعه فرمودید سپاسگزاریم